سوسن شریعتی:
خواندن رمان خاكستر تكان دهنده بود
عطر و تن: نشست نقد رمان «خاكستر» آخرین رمان حسین سناپور، روز سه شنبه ۲۲ خرداد با حضور دكتر حسین پاینده و دكتر سوسن شریعتی در مؤسسه بهاران برگزار گردید.
به گزارش عطر و تن به نقل از ایسنا، سوسن شریعتی در این نشست اظهار داشت: همان گونه كه پشتوانه مطالعات علوم انسانی برای نویسندگان لازم است، لازم است كه علوم انسانی هم با داستان در گفت وگو باشند، به علت اینكه داستان یك «من» انضمامی را همراه خود دارد. علوم انسانی از یك انسان انتزاعی صحبت می كنند و گفت وگو با این انسان انضمامی می تواند مفید باشد تا از اتهامی كه با عنوان كلی گویی به علوم انسانی زده می گردد تبرئه شود.
این جامعه شناس اضافه كرد: من به آن نسلی متعلق هستم كه راوی این داستان است و خیلی از اشارت هایی كه راوی به روز گذشته خودش دارد، تجربه زیست شده نسل من است. معتقدم هر فرصتی برای تاریخ معاصر ما مغتنم است كه درباره ما میان سال ها صحبت شود. ما بیست ساله های ۲۰ سال پیش معمولاً متهمیم. یك افترا این است كه می گویند ما هرچه می كشیم از آرمان گرایی و شریعتی است. یك افترا این است كه ادعای نوعی متولی گری برای ارزش ها دارند و خواسته اند این ارزش ها را به الگویی برای همگان تبدیل كنند و همه را زیر امر متحدالشكل سازی به نام امر ایده آل بكشند. افترا دیگر این است كه آدم های بریده و توابی هستند كه با استفاده از تقرب به قدرت برای خود امكاناتی فراهم نموده اند.
شریعتی اظهار نمود: خواندن این كتاب برای من زجرآور و تكان دهنده بود. راوی این داستان مصداق همه این اتهامات هست. راوی داستان یك فعال اقتصادی موفق است، اما این موفقیت به قیمت چشم بستن بر خیلی از ارزش ها به دست آمده است. این فرد در فساد غوطه ور شده، اما در جای جای كتاب اشاراتی به یك روز گذشته دارد كه او یك چریك بوده كه به اصطلاح با بریدن و دادن اسامی رفقا عفو می خورد. این گذشته همچون شبح در هر لحظه امروز گریبان او را می گیرد. درعین حال راوی مترجم انگلس هم هست و از هنرمندان هم حمایت می كند. این كارها حكم تسلی خاطر برای او را دارد. باز هم این روز گذشته به شكل حسرت و كابوس به سراغش می آید. حسرت جایی است كه او بعنوان ناظر جامعه خودش را نقد می كند. راوی یكسره رفتارهای اجتماعی مردم از قبیل رانندگی و نحوه رسیدن به قدرت و ثروت را نقد می كند. نكته جالب این است كه او منتقد خودش هم هست و مدام از خودش بعنوان یك مومیایی یا بیگانه ای در آئینه یاد می كند. با این نقدها تلاش می كند از خودش اعاده حیثیت كند، اما معلوم است كه بیشتر از همه از خودش بیزار است. در این رمان صحبت از آدمی است كه به جای شوق برایش حسرت و كینه مانده، درنتیجه ما از همان آغاز با جهان ترسناكی روبه رو می شویم كه آدم ها درونش در مناسباتی با خودشان و قدرت گیر افتاده اند؛ دنیایی كه همه جاسوس هم هستند و از هر وسیله ای برای كسب استفاده می نمایند.
او در ادامه اظهار داشت: نكته جالب دیگر بازسازی مناسبات سازمانی-چریكی درون شركت است. همان سلسه مراتب قدرت، درجه بندی افراد بر مبنای دوری و نزدیكی به مركزیت، اینكه فردیت آدم ها به لزوم روح جمعی نادیده گرفته می شود، با این عنوان كه شركت مهم می باشد، همینطور سرسپردگی به رئیس از نشانه های این تشابه است. بارها و بارها زندانی سیاسی با زندانی مالی مواجه می گردد و كلیدواژه هایی همچون اعتراف برای سبك شدن و نقش بازپرس در ایزوله شدن فرد و اعتراف كشیدن، احساس رها شدن زندانی توسط سازمان و به تبع آن همكاری با قدرت، طعمه یا شكار شدن، این ها تعابیری است كه با عنوان اخلاق ستیز از آن یاد می گردد.
سوسن شریعتی بیان كرد: در جامعه ما تابویی وجود دارد درباره تواب. تواب كیست؟ آرمان خواهی است كه زیر زور توبه كرده. كسی كه البته می خواسته در تغییر اجتماعی مشاركت داشته و با فردای ملتش همبستگی داشته اما درنهایت مجازات شده. او نتوانسته بر مواضعش مقاومت كند و توبه كرده. در این كتاب متوجه می شویم كه چطور یك چریك روز گذشته به یك فعال اقتصادی مفسد تبدیل می گردد كه می خواهد با دست های آلوده انتقام خودش را از جامعه بگیرد. با این وجود راوی امیدوار بوده كه عشق و كار جانشین آرمان از دست رفته باشند، اما نتیجه كار باز هم تنهایی و غیبت گفت وگو و ملال زندگی و خانواده ازهم پاشیده است.
او در ادامه اظهار داشت: این كتاب از مبارزانی صحبت می كند كه آرمانشان به عذاب وجدان تبدیل گشته. این آرمان در هر لحظه زندگی روبه روی راوی می ایستد و اجازه نمی دهد به معنای امروزی به زندگی و عشق تن دهد. آیا این كتاب می خواهد بگوید آخر و عاقبت آرمان گرایی همین است؟ به نظر من نه، این آخر و عاقبت سركوب آرمان گرایی است. باید سیستمی را نقد كرد كه از انسان امیدوار، انسانی بریده و پشت كرده به آرمان ها و امر اجتماعی می سازد.
حسین پاینده هم در این نشست اظهار داشت: من صحبت هایم را با این پرسش آغاز می كنم كه این متن اصلاً چرا رمان است. به نظر می رسد در خیلی از جلسات این مسئله مفروض گرفته می گردد. من در ابتدا به دنبال اثبات آن هستم. در جایی از رمان می خوانیم: «هرچه بیشتر می شناسمش غریبه تر می گردد این شهر.» این جمله را من هر جا می خواندم، حتی اگر نمی دانستم چه كسی نوشته می گفتم به احتمال زیاد آقای سناپور آن را نوشته. نه فقط به این دلیل كه ایشان عبارت «این شهر» را برده آخر جمله، كاری كه سبك داستان نویسی اش است، به خاطر اینكه آقای سناپور همچنان به شهر نظر دارد و روابط بینافردی در شهر. این متن یك رمان شهری است.
این منتقد ادبی در ادامه بیان كرد: سه دلیل اقامه می كنم كه چرا این متن رمان است. نخست اینكه این متن نوعی واكنش نقادانه به جهان پیرامون ماست. باید این گونه باشد و در غیر این صورت رمان نیست. من یك فرد سیاسی نیستم، این جمله را جاهای دیگر هم گفته ام كه رمان نمی تواند در خدمت قدرت قرار بگیرد. رمان از قرن هجدهم برای انتقاد از روابط اجتماعی به وجود آمد و ازاین رو اگر قرار باشد به مذاق قدرتمندان خوش بیاید دیگر رمان نیست؛ مانند رمان هایی كه در شوروی سابق نوشته شد و با فروپاشی شوروی به فراموشی سپرده شد. رمان نویس كسی است كه برای درانداختن طرحی نو می نویسد. البته رمان نویس فعال سیاسی نیست. رمان نویس كار فرهنگی می كند، اما این كار فرهنگی ای بسا خیلی مؤثرتر از كار حزبی و سیاسی باشد. در این رمان ما نگاهی نقادانه به جهان فرودین فعالان اقتصادی داریم. جهان فرودین یك اصطلاح در ادبیات بوده و مقصود جهان زیر زمین است. این عنوان در ادبیات یونان باستان به دنیای مردگان اطلاق می شده، یعنی جهانی كه ما نمی توانیم ببینیمش. آنجا كه خباثت ها و رذالت ها معلوم می گردد. در ادبیات امروز، جهان فرودین یعنی جنبه ناپیدای گروه های اجتماعی. مثلاً رمان هایی كه درباره روابط درونی مافیا نوشته می گردد. این رمان درباره جهان فرودین فعالان اقتصادی ایران است و روابط آن ها را با دقت به ما نشان داده است. احتمالاً این پرسش من برای شما هم پیش آمده كه آقای سناپور چطور توانسته گفتار و رفتار این افراد را این قدر دقیق نمایش دهد.
او اضافه كرد: دلیل دوم برای رمان بودن این متن این است كه دست به كالبدشكافی فرهنگی جامعه می زند؛ فقط توصیف نمی نماید. اینكه می گویم نویسنده رمان توانسته لحن این صاحبان شركت را با تكیه كلام ها و جمله بندی هایشان دقیق دربیاورد، به این معنا نیست كه فقط توصیف كرده. عبارت كالبدشكافی فرهنگی در نقد ادبی عبارتی دلالتمند است. كالبدشكافی وقتی انجام می گردد كه ما بخواهیم علت مرگ را بدانیم، یعنی یك جور سبب یابی و ریشه یابی مرگ است. رمان نویس كسی نیست كه فقط یك مستند بسازد. او با آنچه توصیف می كند به مخاطبش آگاهی فرهنگی می بخشد. این رمان افزون بر توصیف روابط، سازوكار این روابط را هم برای ما آشكار می كند. شاید ما در زندگی واقعی افراد را به آدم بد و خوب دسته بندی نماییم، ولی این رمان آدم ها را در فضای بینابینی قرار می دهد كه بخشی از آن تمایلات طبیعی شان است و بخشی استفاده از موقعیت برای رسیدن به امیال است كه مبحث پیچیده ای می شود، ازاین رو ابعاد ناپیدای فرهنگ را نشان داده است.
پاینده در ادامه بیان كرد: دلیل سوم برای رمان بودن این متن این است كه این متن نشانه مشاهده گری تیزبینانه است. هیچ كس نمی تواند رمان نویس بشود، مگر اینكه رصدكننده فرهنگ باشد؛ یعنی كسی كه تاریخ تحولات را می داند و تاریخ برایش بیشتر از منظر مكانیسم های درونی مهم می باشد. دینامیزم تاریخ مهم می باشد، نه اینكه تاریخ بشود فقط شرح وقایع. فهم اینكه چه نیروهایی در تاریخ سبب تحول و به وجود آمدن یك وضعیت اجتماعی می شوند. تا رمان نویس با مردم نجوشد، نمی تواند مشاهده گر تیزبینی باشد. در محافل روشنفكری كشور خیلی به این جمله برمی خورم كه من اصلاً با مردم كار ندارم و نشسته ام رمانم را می نویسم. پاسخ من همیشه این بوده كه این تصور خطایی است. تو فكر می كنی كه داری رمان می نویسی. باید به اندازه سناپور وقت بگذاری كه بتوانی حتی لحن صحبت ها را هم ثبت كنی. البته رفتن درون جامعه پست مدرن با استفاده از فضای مجازی است. مشاهده گری تیزبینانه یعنی توجه به جزئیات و جنبه های مغفول در روابط انسانی. داستان نویس باید عادت را به كلی از ذهنش خارج كند، چون عادت مانع فهم جزئیات می گردد و سبب می گردد جملات را كلیشه ای بفهمیم. رمان نویسی ابتدا مستلزم كشف است.
او همینطور متذكر شد: این رمان نشان داده است كه نویسنده اش دهشت شهر را خوب شناخته. این رمان به یك عبارت ادامه سنت رمان شهری اروپایی است كه روابط مردم را در دنیای پیچیده شهری دنبال می كند. البته به بخشی از این روابط نظر می كند، چون یك رمان است و نه پاسخ به همه پرسش های ما درباره كائنات.
پاینده اظهار نمود: بحث بعدی موضوعی است كه اسمش را گذاشته ام امضای سناپور و مقصودم سبك و سیاق خاص داستان نویسی آقای سناپور در رمان معاصر فارسی است. صحبت از این مسئله در رمان «خاكستر» راحت تر است، چون این رمان واجد بینامتنیت است. بعضی از شخصیت های رمان «دود» اینجا عیناً تكرار می شوند. به طریق اولی موقعیت هم در حال تكرار است. بینامتنیت چیست؟ اینكه نویسنده حرفی برای گفتن نداشته و حرف های گذشته خودش را دوباره تكرار كرده؟ مطلقاً نه. اگر شما دقیق نگاه كنید این یك رمان دیگر است، اما پژواك های معنایی، پژواك های شخصیت و پژواك های موقعیت از رمان قبلی به اینجا آمده.
او اضافه كرد: غیر از مبحث بینامتنیت، امضای سناپور را می گردد در عنصر آیرونی دید؛ یعنی واژگون شدن تمام پیش پنداشت ها و توقعات ما. چریك كه آرمان خواه است، حالا به تاجر تبدیل گشته. سناپور این را در رمان های دیگر خودش هم نشان داده كه اتفاقاً این هم بخشی از كج و كولگی جامعه ماست. وقتی این رمان را می خوانیم به واقعیت اجتماعی برمی گردیم. رمان تخیل است، اما بر مبنای همان بحثی كه ایان وات در كتاب «طلوع رمان» می كند. رمان از طریق تخیلی واقعیت را به ما نشان داده است.
این مترجم و منتقد ادبی ادامه داد: غیر از این ها یك عنصر گروتسك هم به صورت خفیف در كارهای آقای سناپور هست. این شخصیت ها به نحوی غریب و حتی دهشت آور از شكل و شمایل خارج می شوند. گروتسك در ادبیات هم یك عنصر مضحكه دارد و هم عنصر وحشت، بنابراین در زبان فارسی معادل ندارد. همینطور نویسنده شخصیت شناس می تواند گفت وگوی شخصیت ها را به امكانی برای آشكار كردن تاریك ترین و ناپیداترین جنبه های خلق وخو و ذهنیت اشخاص داستان تبدیل كند. این كاری است كه آقای سناپور خوب انجام داده. یكی دیگر از امضاهای سناپور سیلان ذهن است. از امضاهای دیگر ایشان تك گویی درونی است.
حسین پاینده اظهار نمود: این رمان یك گالری از شخصیت ها است و ۴۰ شخصیت نام برده شده دارد. اگر این نوشته رمان است، كه هست، هركدام از این ها باید تفرد داشته باشند. باختین می گوید زبان شخصیت ها باید منحصر به شخصیت فردی شان باشد و رمان بدین سان چندصدایی بشود. آقای سناپور به میزان زیادی موفق بوده، اما فكر می كنم جاهای زیادی آقای سناپور از این قضیه تخطی كرده؛ یعنی گفتار شخصیت ها دیگر متمایز نشده است. شاید به جهت كثرت شخصیت ها یا سنگینی شخصیت مظفر بر سایر شخصیت ها.
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب