محمدجواد اعتمادی:

شمس می خواست نهان از دیده ها باشد

شمس می خواست نهان از دیده ها باشد چهل ودومین نشست از «مجموعه درس گفتارهایی درباره شمس تبریزی» با مبحث «مقدمه ای بر انسان شناسی شمس تبریزی» به صورت مجازی برگزار گردید.


به گزارش عطر و تن به نقل از ایسنا، محمدجواد اعتمادی در این جلسه سخنانش را این چنین آغاز کرد: مولانا شمس را نادره مرد شگرف و عظیمی خطاب می کند که سخنانش و عجایب احوال پیچیدگی های جهان درون او و شخصیت غریب و چارچوب گریز و فهم گریز او چندان رازآلود و اسرارآمیز بوده که همچنان بعد از گذشت قرن ها شمس را از اولیای خداوند می شناسیم و نمی توانیم به تمامی آن چنان که هست پرده از روی سیمای او برگیریم. شمس شخصیتی نهان است و خود خواسته که نهان از دیده ها باشد. جهان او چندان عظیم بوده که دو جهان بر شَرَف جهان او حسد می برد. هر چقدر که مولانا مشهور شمس اما مستور است. چنین خواسته بوده که نهان از دیده ها باشد و در پرده های راز و ابهام پنهان است.
او سپس اظهار داشت: شمس تبریزی سال ها در پرده های راز پنهان بوده و همچنان راز وجود شمس در شگفتی ها نهان است اما چاپ کتاب مقالات شمس و تصحیح و انتشار این کتاب امکانی را برای ما ایجاد کرد که فراتر از آن چه در تذکره ها و در کتاب های مناقب درباره شمس آمده و فراتر از آن چه مولانا درباره شمس گفته از راه سخنان خود شمس تبریزی بتوانیم راهی به جهان اندیشه ها و معارف او بیابیم. ما باید از راه سخنان شمس بکوشیم دریچه ای به این مسئله بگشاییم که این انسان چگونه می اندیشیده و مجموعه نگرش و باور و تعالیم و اندیشه آرای او چه بوده است؟ درباره سخنان شمس جستجوهای گوناگونی می توان انجام داد و مطالب متنوعی را می توان در مقالات شمس جست وجو کرد.

شمس انسان را چگونه موجودی می دیده است؟
محمدجواد اعتمادی با اشاره به اینکه انسان در نگاه شمس جایگاه ویژه و اهمیت منحصر به فردی دارد و ما باید بکوشیم ابعادی از آن چه شمس تبریزی درباره انسان گفته کشف نماییم اظهار داشت: شمس تبریزی می گوید: «زهی آدمی که هفت اقلیم و همه وجود ارزد»؛ در نگاه شمس این انسان بیشتر از هفت اقلیم است و آدمی در نگاه شمس موجودی به فراخنایی هفت اقلیم و وسعت همه وجود است. شمس بر این باور است که آدمی خلاصه ای از همه عالم است. و در جای دیگری می گوید: «این خانه عالم نمودار تن آدمی است و تن آدمی نمودار عالم دیگر»؛ انسان به تنهایی خود عالمی است. انسان در نگاه شمس عالم اکبر و این جهان عالم اصغر است. از نگاه شمس همه شگفتی ها و معجزات در درون انسان است و انسان را عالم بیکران توصیف می کند. ساحت معرفت در عالم درون انسان از دریچه کلمات شمس به دو بخش تقسیم می شود: یک بخش معرفت و شناخت است و بخش دوم موانع معرفت و شناخت. شمس به انسانی که جویای معرفت است و به دنبال شناخت خویشتن است اشاره می کند و نشان میدهد چه مسائلی سبب موانع شناخت انسان می شود.


تقلید در نگاه شمس
او نخستین و مهم ترین مانع معرفت در نگاه شمس تبریزی را تقلید دانست و بیان نمود: شمس بارها می گوید آدمیان به سبب تقلید است که توان معرفت به حقیقت، توان شناخت چیستی حقیقت و عالم وجود را از کف می دهند و دستخوش آفات بسیار می شوند. شمس می گوید: «هر فسادی که در عالم افتاد از این بود که یکی، یکی را معتقد شد به تقلید، یا منکر شد به تقلید» این که آدمیان مقلدوار عمل می کنند و گرفتار تقلید هستند در نگاه شمس منشا خیلی از فسادهایی است که در این عالم رخ داده است. تقلید منجر به این می شود که افراد کورکورانه به آن بپردازند. آفت تقلید چگونه مانع معرفت راستین می شود؟ مولانا هم دراین زمینه سخنان خیلی از تقلید دارد.
اعتمادی سپس با خوانش چند بیت از شمس اظهار داشت: «مردی آن است که آن هست کننده را ببیند و هست کردن او را ببیند، چشم باز کند بی تقلید و بی حجاب خالق را ببیند.» به روایت شمس آن چه مانع می شود که آدمی حقیقت را ببیند، حجاب تقلید و مقلد است و آن چه محقق تر است مقلدتر است.
او سپس به بخش دیگری از سخنان شمس تبریزی درباره تقلید انسان اشاره و سپس اظهار نمود: وقتی به قول شمس آدمی از هوا پر است و گرفتار هوا هست ادراک در او مختل می شود. شمس بر این باور است که آدمی باید از زندان هوا بیرون بیاید.

شمس برای مولانا پیغمبر عشق بود
اعتمادی در ادامه بیان نمود: یکی دیگر از سویه ها و ساحات درونی انسان قلمرو عواطف و احساسات اوست. شمس درباره عشق سخنان بسیاری دارد.
او با اشاره به اینکه شمس خود برای مولانا پیغمبر عشق بود و آن عالم زاهد و عابد به اعجاز حضور شمس به عارف عاشق بدل شد اظهار داشت: شمس بود که دست مولانا را گرفت و به اقلیم شگرف عشق رهنمون شد. در سخنان شمس تبریزی هم اشارات و عباراتی درباره عشق و جایگاه ویژه عشق در ساحت عواطف آدمی آمده و جملات و عبارات قابل توجهی ذکر شده است.
محمدجواد اعتمادی با اشاره بر این تاکید شمس که آدمی با پوشش های عقلانی و با علم جُستن از کتب به جَستن و رهیدن نمی رسند آن چیزی که می توانی بجهی و تنگناها و حوادث عالم را بگذرانی نیاز است اظهار داشت: عشق است که به روایت شمس قدیم است و حادث نیست. عشق همچون خداوند قدیم است. فقط عشق است که دریچه ای می گشاید به سمت تجربه حقیقت. از قدیم چیزی به تو پیوندد و آن عشق است، نام عشق آمد و در او پیچید. کلمه نیاز از سخنان محوری در مقالات شمس است. بارها تاکید می کند نیاز ببر در این آستانه با نیاز بیا. آن چه منجر به گشایش توست نیاز است. نیاز مقدمه ای است برای واقع شدن عشق.
او ضمن بیان بخش های مقالات شمس اضافه کرد: کلام مهم دیگری در مقالات شمس درباره عشق وجود دارد که به روایت شمس عشق به انسان دلیری و شهامت می بخشد. «اعتقاد و عشق دلی کند و همه ترس ها ببرد» آن چیزی که در ساحت عواطف آدمی منبع دلیری و شهامت انسان می شود عشق است بخصوص که با باوری صادق همراه می شود. آن چه آدمی را توان غلبه بر شیطان می دهد عشق است. «این شیطان را هیچ نسوزد الا آتش عشق مرد خدا». شمس کلامی هم درباره پدرش دارد: «نیک مرد بود و کرمی داشت، دو سخن گفتی، آبش از محاسن فروآمدی الا عاشق نبود، مرد نیکو دیگر است و عاشق دیگر» در روایت شمس پدرش امکان دارد آدم خوبی باشد اما عاشق نباشد. آن چه در نگاه شمس در ساحت عواطف آدمی جایگاه جانشین ناپذیر دارد عشق است.


شادمانی شمس بی نهایت است
اعتمادی در ادامه این نشست با اشاره به اینکه شمس بر احساس امید نگرش ویژه و تاکید خاصی دارد اظهار داشت: شمس تبریزی برای امید ارج قائل است و می گوید: امید به تعبیری برای انسان امری واجب است. یکی از ناب ترین سخنانی که در کتاب مقالات آمده این کلام اوست: «اما هیچ ناامیدی نیست اگر دو دم مانده باشد. در آن دم اول امید است، در آن دم دوم نعره ای بزن و گذشتی. هم به امید که امیدهاست و خنده هاست.»
او سپس بیان نمود: مولانا هم تاکید بسیاری بر امید دارد: «هله نومید نباشی که تو را یار براند / گرت امروز براند نه که فردات بخواند» درباره خداوند هم می گوید: ابلیس ز لطف تو امید نمی برد، امید چندان حقیقت دارد که ابلیس می تواند از رحمت خداوند ناامید نشود. درباره عواطف انسان در نگاه شمس آن چه در مقوله عشق و امید قابل توجه است احساس شادی است. شمس تبریزی واقعا به طرز غریبی انسان شادمانه ای است. شادی شمس کران و نهایت ندارد، شادمانی شمس بی نهایت است. وی درباره شادی انسان سخن می گوید و نمی خواهد احساسی را ترسیم کند، سخن او این است که هنگامی که سالک به میزان طریقت گمشده نزدیک تر می شود و به تقرب و ساحت قدس راه می برد شادی و خوشی او رو به فزونی می رود.
اعتمادی با اشاره به اینکه در نگاه شمس خوشی، روشنایی است اظهار نمود: احساس خوشی درباره انسان به روایت شمس بازتابی است از روشنی درون او و گشایشی که در دل او رخ داده است.
وی همینطور اظهار داشت: وقتی شمس درباره احساسات و عواطف انسان سخن می گوید تاکید او بر شادی است و این شادی بازتابی از روشنی دل و گشایش درون است. شمس خویش را غم زدا توصیف می کند و درباره سویه های بیرونی انسان و ساحت زندگی انسان در بیرون وجود او تاکید می کند.


سخنِ محبوب شمس
محمدجواد اعتمادی در ادامه اظهار داشت: شمس تاکید می کند برحذر باش از همنشینی با جاهلان کسانی که وقتی با آنها همنشین می شوی جهل شان به تو سرایت می کند: «صحبت بی خبران سخت مضر است، حرام است صحبت نادان حرام است، طعامشان حرام است طعام حرام که از آنِ نادانی است، آن به گلوی من فرو نمی رود.» شمس تاکید دارد بر این که مراقب باش که با چه کسانی می نشینی اما به همین میزان تاکید دارد که گرفتار عزلت و بریدن از خلق نشوی. وی درباره زاهدی که از خلق بریده و به غاری در کوهی رفته است اشاره می کند.
او سپس به سخنانی از شمس اشاره و بیان نمود: آن چه در بین رابطه مولانا و شمس رخ داده بطور قطع نگرش ویژه ای درباره رابطه انسان با انسان نقش داشته است. این که دو آدم چگونه بر هم تأثیر می گذارند تا جهان دیگرگونه ای برای یکدیگر بیافریند در سخنان شمس اهمیت بسیاری دارد.
اعتمادی در این جلسه اظهار داشت: شمس می گوید: «چه شادم به دوستی تو که مرا چنین دوستی داد. خدا این دل مرا به تو دهد! مرا چه آن جهان چه این جهان. مرا چه قعر زمین چه بالای آسمان. مقصود از وجود عالم ملاقات دو دوست بود که روی در هم نهند...» از سویه های بیرونی دیگر درباره انسان قلمرو سخن و ساحت کلام است. البته که شمس درباره سخن انسان هم سخنان نیکویی دارد و آن چه درباره قلمرو گفتار و سخن درباره انسان گفته قابل تامل و کاوش بسیار است.
او اضافه کرد: شمس بر این باور است که سخن پیش سخندان بی تربیتی است. سخن در نگاه شمس ارجمند و والاست. سخن آن چیزی است که سویه های وجود انسان را تشکیل می دهد و آدمی ملزم است قدر و منزلت والا و ویژه برای سخن قائل باشد و بکوشد سخن حق بگوید. شمس می گوید: «سخن در اندرون من است هر که خواهد سخن من بشنود در اندرون من درآید.» سخن محبوب شمس سخن عارفان و اولیا و صاحبدلان و عاشقان بوده است. آن جایی که می گوید سخن صاحبدلان خوش باشد، تعلمی نیست، تعلیمی است و آن جا که می گوید سخن عاشقان هیبتی دارد. و در جای دیگر می گوید: «طعن زدند که از بی مایگی سخن مکرّر می کند. گفتم بی مایگی شماست. این سخن من نیک است و مشکل، اگر صد بار بگویم، هر باری مفهوم دیگر فهم شود و آن مفهوم اصل همچنان بکر باشد».




منبع:

1399/09/15
23:17:35
5.0 / 5
1601
تگهای خبر: احساس , احساسات , زندگی , كتاب
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۹ بعلاوه ۳
عطر و تن
atrotan.ir - حقوق مادی و معنوی سایت عطر و تن محفوظ است

عطر و تن

عطر و اودکلن و لباس مردانه و لباس زنانه