مستند زندگی محمدکاظم کاظمی روی آنتن می رود
به گزارش عطر و تن خراسان رضوی مستند زندگی محمدکاظم کاظمی، شاعر و پژوهشگر افغانستانی مقیم مشهد، ساعت ۲۳ چهارشنبه، سوم فروردین ماه ۱۴۰۰، از شبکه چهار سیما پخش می شود.
مستند هموطن که روایتگر گوشه ای از زندگی و فعالیتهای فرهنگی و ادبی محمدکاظم کاظمی، شاعر و پژوهشگر برجسته افغانستانی، است، به کارگردانی سید محمدمهدی سرشت و تهیه کنندگی احمدرضا بلیغ با پشتیبانی شمسه فیلم و حمایت حوزه هنری در گروه ادب و هنر شبکه چهار رسانه ملی ساخته شده است. تکرار آن هم ساعت ۵.۱۴ روز پنجشنبه، چهار فرودین، از همین شبکه پخش خواهد شد. همینطور این مستند از آرشیو تلوبیون به صورت مجانی قابل مشاهده خواهد بود.
در معرفی محمدکاظم کاظمی توسط پخش کننده این مستند آمده است:
محمدکاظم کاظمی، شاعر و نویسنده افغان، سال ۱۳۶۳ از کابل به ایران آمد و تحصیلات خویش را در دانشگاه فردوسی مشهد در رشته مهندسی عمران تکمیل کرد. علاقه اش به شعر و ادبیات، اعداد و ارقام و ساختار مهندسی را کنار زد و با عضویت در گروه شعر حوزه هنری مشهد و انجمن شاعران انقلاب اسلامی راه جدیدی در زندگی اش باز شد و انتشار مثنوی بازگشت در فرودین ۱۳۷۰ مایه شهرت او شد.
وی عضو گروه علمی برون مرزی فرهنگستان زبان و ادب فارسی است و در کارنامه کاری اش دبیری علمی یازدهمین جشنواره شعر فجر به چشم می خورد.
در ادامه مثنوی بازگشت محمدکاظم کاظمی را می خوانید:
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت
طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد
و سفره ای که تهی بود، بسته خواهد شد
و در حوالی شبهای عید، همسایه!
صدای گریه نخواهی شنید، همسایه!
همان غریبه که قلک نداشت، خواهد رفت
و کودکی که عروسک نداشت، خواهد رفت
منم تمام افق را به رنج گردیده،
منم که هر که مرا دیده، در گذر دیده
منم که نانی اگر داشتم، از آجر بود
و سفره ام ـ که نبود ـ از گرسنگی پر بود
به هرچه آینه، تصویری از شکست من است
به سنگ سنگ بناها، نشان دست من است
اگر به لطف و اگر قهر، می شناسندم
تمام مردم این شهر، می شناسندم
من ایستادم، اگر پشت آسمان خم شد
نماز خواندم، اگر دهر ابن ملجم شد
طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد
و سفره ام که تهی بود، بسته خواهد شد
چگونه بازنگردم، که سنگرم آنجاست
چگونه؟ آه، مزار برادرم آنجاست
چگونه باز نگردم که مسجد و محراب
و تیغ، منتظر بوسه بر سرم آنجاست
اقامه بود و اذان بود آنچه اینجا بود
قیام بستن و الله اکبرم آنجاست
شکسته بالی ام اینجا شکست طاقت نیست
کرانه ای که در آن خوب می پرم، آنجاست
مگیر خرده که یک پا و یک عصا دارم
مگیر خرده، که آن پای دیگرم آنجاست
شکسته می گذرم امشب از کنار شما
و شرمسارم از الطاف بی شمار شما
من از سکوت شب سردتان خبر دارم
شهید داده ام، از دردتان خبر دارم
تو هم به سان من از یک ستاره سر دیدی
پدر ندیدی و خاکستر پدر دیدی
تویی که کوچهی غربت سپرده ای با من
و نعش سوخته بر شانه برده ای با من
تو زخم دیدی اگر تازیانه من خوردم
تو سنگ خوردی اگر آب و دانه من خوردم
اگرچه مزرع ما دانه های جو هم داشت
و چند بتهی مستوجب درو هم داشت
اگرچه تلخ شد آرامش همیشهیتان
باآنکه کودک من سنگ زد به شیشهی تان
اگرچه متهم جرم مستند بودم
باآنکه لایق سنگینی لحد بودم
دم سفر مپسندید ناامید مرا
ولو دروغ، عزیزان! بحل کنید مرا
تمام آنچه ندارم، نهاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت
به این امام قسم، چیز دیگری نبرم
به جز غبار حرم، چیز دیگری نبرم
خدا زیاد کند اجر دین و دنیاتان
و مستجاب شود باقی دعاهاتان
همیشه قلک فرزندهایتان پر باد
و نان دشمنتان ـ هر که هست ـ آجر باد
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب