10 نکته درباره مولانا در روز بزرگداشت مولانا
به گزارش عطر و تن اگر هر سال مولانامولانا نماییم ولی بچه های ما نتوانند چند بیت شعر سادهی مثنوی معنوی را درست و روشن بخوانند فایده ای ندارد. با همهی جبهه گیری ها ضد حفظ کردن اشعار اگر دانش آموزان در مقاطع مختلف درسی اشعاری از مثنوی را از بر کنند جای دوری نمی رود.
به گزارش عطر و تن به نقل از ایسنا، مهرداد خدیر، روزنامه نگار، در یادداشتی در عصر ایران نوشت: «پس از آن که سازمان فرهنگی تربیتی ملل متحد - یونسکو - به درخواست ترکیه سال ۲۰۰۷ میلادی را به مناسبت هشتصدمین سال تولد مولانا جلال الدین محمد رومی بلخی، خداوندگار پارسی گوی اندیشه و سخن، بعنوان سال مولانا ثبت نمود در ایران نیز به صرافت افتادند روزی در تقویم رسمی به او اختصاص پیدا کند و از آن سال هشتم مهر از مولانا می گوییم تا افغان ها و ترک ها و این اواخر تاجیک ها او را به نام خود ثبت نکنند. افغانستان به این سبب که زاده بلخ است و بلخ امروز در این جغرافیا قرار دارد؛ ولو پیش تر قسمتی از ایران بزرگ بوده باشد. ولایت بلخ، به مرکزیت مزارشریف، یکی از استانهای افغانستان امروزی است.
ترکیه هم به خاطر آن که مولانا به رومی شهرت داشته و این رومی ناظر به اقامت وی در آن سامان و مرگ و خاکسپاری در قونیه ترکیه است و به یکی از منابع درآمدی گردشگری در این کشور تبدیل گشته است. تاجیکستان هم بتازگی به شمار مدعیان افزوده شده، یکی به خاطر پارسی گویی و دیگری بدان دلیل که مدعی اند مولانا نه زاده بلخ افغانستان که متولد بلخ دیگری در مرز افغانستان و تاجیکستان است و البته ادعای اخیر سست است؛ چونکه خانقاه سلطان العلما پدر مولانا در مزار شریف بلخ است.
از تفاوت های روز مولانای امسال با سالهای پیش یکی هم این است که اشرف غنی دیگر رئیس جمهوری افغانستان نیست؛ هم او که اصرار داشت «رومی، افتخار مشترک دو کشور افغانستان و ترکیه است» و این سخن را پنج سال پیش در جریان سفر وزیر امور خارجه ترکیه به کابل گفت و بااینکه افغان ها به مولانا می گویند «بلخی» اما برای خوش آیند «مولود چاووش اوغلو» و ترغیب او به کمک مالی و سرمایه گذاری، از مولانا بعنوان «رومی» نام برد و در «اعلامیه دیپلماتیک» دو کشور از همین تعبیر استفاده شد و از ایران نامی نبردند.
یونسکو البته به تکاپوی آنان وقعی ننهاده و ایرانی بودن مولانا را محل مناقشه نمی داند؛ فارغ از جایی که به دنیا آمده و جایی که چشم از جهان بسته، برای اینکه با منطق ترکیه لابد علی شریعتی هم سوری بوده است!
بحث بر سر افغان یا ترک یا ایرانی به مفهوم امروزین آن بودن مولانا البته برای اهل فرهنگ، جذاب نیست و به قول نجیب باروَر، شاعر پرآوازه افغان که بعد از بازگشت طالبان، به مشهد آمده:
هر کجا مرز کشیدند، شما پُل بزنید
حرف تهران و سمرقند و سرپل بزنید
این پارادوکس هم البته باید حل شود که اگر مولانا ایرانی است - که البته ایرانی است - چطور میتوان هم ولایتی های وی را ایرانی ندانست و به سرنوشت آنان توجه نداشت و با آنان چون بیگانگان مواجه شد؟
یونسکو البته برای آن که صدای افغانستان و ترکیه درنیاید بر روی مدالی که در هشتصدمین زادروز مولانا منتشر نمود این جمله او را حک کرد: من میان خویش و بیگانه فرق، قایل نیستم.
جدای اینها به بهانه روز مولانا و در صورتیکه ۸۱۴ سال بعد از تولد مولانا در دنیای غرب هم شناخته شده و محبوب است و به موسیقی و سینما راه یافته، ۱۰ نکته دیگر را می توان درباره او باز گفت ولو برخی را پیش تر آورده باشم:
۱. مولانا زادهی بلخ و مدفون در قونیه است و هیچ یک از این دو شهر حالا در محدودهی جغرافیای فعلی ایران امروز نیستند اما مولانا را بعنوان چهره ای ایرانی می شناسیم، برای اینکه هویت اصلی او شعرگویی به زبان پارسی است. این خاصیت اما می تواند مایهی همبستگی در یک جغرافیای فرهنگی و فراتر از جغرافیای سیاسی باشد. کدام عنصر، قویتر از مولانا می توانیم یافت که میان ایران و افغانستان و ترکیه همبستگی ایجاد کند؟
۲. در بین شاعران برجسته زبان پارسی آثار هیچ یک حتی خیام مانند او قابلیت ترجمه به زبان های غربی را ندارد و نزد مردمان مغرب زمین قابل فهم و اعجاب انگیز نیست. درست است که خیام هم بعد از برگردان فیتزجرالد به انگلیسی زبان ها شناسانده شد و هر چند «می» خیامی با «می» حافظ متفاوت می باشد اما در ترجمه باز آن تصویر واقعی از خیام منعکس نشده است؛ حال آن که اندیشهی مولانا را تا اندازهی زیادی می توان به زبان های دیگر برگرداند.
۳. در سالهای اخیر قابلیت موسیقایی اشعار مولانا یا منتسب به او شکوفا شده است. زمان زیادی از انتشار ترانه ای از «علیرضا عصار» نگذشته (من دزد شب رو نیستم، من پهلوان عالم ام) که روزنامه ای تیتر زد: خودت دزد شب رویی! و ظاهرا نمی دانستند شعر از مولانا یا منسوب به اوست. حالا دیگر خوانندگان دیگر هم اشعار مولانا را می خوانند و مشهورتر از همه محسن چاووشی است.
۴. در روزگاری که خیلی از ایدئولوژی ها رنگ باخته اند و بشر همچنان در جست وجوی معنویت است، اندیشهی مولانا می تواند پیام آور معنویت باشد و به همین خاطر سازمان فرهنگی تربیتی ملل متحد یا یونسکو سال ۲۰۰۷ را بعنوان سال مولانا نامگذاری کرد. یادمان باشد که یونسکو بیش از هر مفهوم دیگر برای تساهل و تسامح و پیوند فرهنگی می کوشد و مولانا حاوی چنین ارزش هایی است.
۵. مولانا یکی از نمادهای عرفان ایرانی است و عرفان، خاصیت فرهنگ و ادبیات ما و متمایزکننده با دیگر مسلمانان. ایرانی، مسلمان شد اما عرب نشد و اگر فردوسی فرم و پوسته (زبان) را حفظ کرد، مولانا مغز و محتوا (نگاه عرفانی) را در این قالب ریخت. چه این گزاره را بپذیریم که او متأثر از «محی الدین ابن عربی» بوده و چه مولانای روم را در رابطه با اندیشه های وی بدانیم، باز مولاناست که روح اندیشه ایرانی و خدای مهر را بازمی تاباند. مشهورترین سخن ابن عربی که متفکران اسلامی با قرائت های دیگر را به چالش کشید این بود که پرسید: رحمت خداوند بی منتهاست یا نهایت دارد؟ پاسخ دادند: بی نهایت است. پس پاسخ داد: اگر اقیانوس رحمت خداوندی بی منتهاست پس غضب و کیفر در آن جایی ندارد!
این نگاه هنرمندانه و عاشق خواندن خداوند در حالی است که واژه «عشق» در مذهب نیامده و به تعبیر حافظ «حرف عشق، در دفتر نباشد».
مولانا چه تحت تأثیر ابن عربی و جدا از او بیش از هر سخن پرداز و اندیشه ورز دیگری مفهوم «عشق» را رواج داد و مراد از این عشق همان است که در سخن ابن عربی آمد تا پاره ای اختصاصات فرهنگ ایرانی وارد نگاه اسلامی شود و آن عشق که در کلام مولانا موج می زند از این نگاه ناشی می شود و در سخن حافظ به شکل دیگری به اوج می رسد.
۶. رقابت واقعی یا القایی شریعت با طریقت موجبات حساسیت هایی نسبت به پاره ای اشعار مولانا شده اما شعر و سخن او چنان در روح ایرانیان نشسته که سوء تفاهم های بزرگ برنمی خیزد و به بهانهی نقل و نقد اشعار او بسیار سخن ها می توان گفت و باب بحث های مختلف را می توان گشود و از این منظر مولانا و دراین زمینه مثنوی معنوی یک فرصت بی نظیر است و چه بسیار بحث های تازه که تنها با یک بیت مثنوی درگرفته است.
۷. در اینکه شماری از فقها و روحانیون نظر مثبتی به مولانا ندارند و حتی ممکنست برخی تکفیر کنند تردیدی نیست ولی خوشبختانه بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران از علاقه مندان ابن عربی بوده اند و در نامه به گورباچف به صراحت از او نام برده و با لفظ «بزرگوار» یاد کرده و وقتی دربارهی ابن عربی چنین گفته که حساسیت برانگیزتر بوده، جای تکفیر رسمی و حکومتی برای مولانا باقی نمانده است.
۸. اگرچه مولانا را بعنوان شاعری ایرانی می شناسیم اما هم افغانستان و هم ترکیه او را متعلق به خود می دانند. اولی با استناد به زادگاه او بلخ و دومی چشم فروبستن در آسیای صغیر و مدفون بودن در قونیه و پیشنهاددهندهی سال ۲۰۰۷ هم گویا ترکیه بوده است.
بهره برداری گردشگری را هم ترکیه به عمل می آورد و در ایران تنها یادهای مناسبتی را شاهدیم. درست است که نگاه اقتصادی و توریستی به مولانا در ترکیه تصویر او را گاه خدشه دار می کند و تنزل می دهد اما می توان به گونه ای دیگر به مزار منتسب به شمس - مراد واقعی یا پنداری مولانا - در خوی هم بیشتر پرداخت و به جاذبه های آن افزود و برنامه هایی متناسب تدارک دید.
۹. اگر هر سال مولانامولانا نماییم ولی بچه های ما نتوانند چند بیت شعر سادهی مثنوی معنوی را درست و روشن بخوانند فایده ای ندارد. با همهی جبهه گیری ها مقابل حفظ کردن اشعار اگر دانش آموزان در مقاطع مختلف درسی اشعاری از مثنوی را از بر کنند جای دوری نمی رود. مگر می شود پارسی زبان باشیم و نتوانیم این اشعار را از بر بخوانیم:
بشنو از نی چون حکایت می کند
وز جدایی ها شکایت می کند
از نیستان تا مرا ببریده اند
از نفیرم مرد و زن نالیده اند...
هم لحن و آوا زیباست و هم به لحاظ خاستگاه اندیشه و نظریه «وحدت وجود».
۱۰. برای اینکه این مطلب کاملا متفاوت باشد خاصه با مقالاتی که از مونتاژ تکه تکه نوشته های منتشره در تارنماها و فضای مجازی ساخته و پرداخته می شود این نکته را اضافه می کنم که قرار بود در تهران و در شمال پارک سید جمال الدین اسدآبادی در یوسف آباد «مرکز مولانا» ساخته شود این پروژه اما منتفی شد چون توسعه پارک بعد از الحاق دو باغ خریداری و مصادره شده به آن منتفی شد و حالا دارند در آن ساخت وساز دیگری می کنند و شاید دست آخر نام آن برج یا پاساژ را بگذارند مولانا!»
منبع: atrotan.ir
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب